۸/۳۰/۱۳۹۳

همسایه ی طلبکار

نگارنده شوریده

همسایه ی طلبکار
بسیجی است یا پاسدار

بد اخلاقه و بدخمار
یا سرهنگه یا سردار

همش تو فکر پوله
به گنده کاری مشغوله

قیافش مثل دیوه
باباش میپوشه گیوه

همش هستش مزاحم
فضولی کنه دائم

دیر به دیر حمام میره
بوی گند تریاک میده

گیر میده به آسّینام
به موهام و به جینام

بوق میزنه یه ساعت
پر روئه و کثافت


همش میکنه فریاد
روزها و شبها بیداد

مهمون میاد براشون
از روستاها، از داهات


وقتی که مهمون دارن
همه جا تپاله میکارن

به مامانم گیرداده
یه چادرم بش داده

میگه باید به فکر بود
گفته اسید میپاشه

اگر چادرا نپوشه
یا که زیبا بپوشه

بابام میخواد بفروشه
خانه و زندگیمون

میگه بریم از اینجا
یه کشوری تو دنیا

گفتم بیا بجنگیم
نجات بدیم ایرانا

میگه تحمل بکن
تا برویم از اینجا

بچه هامون کوچیکن
رحمی بکن به اینها

حالا شدیم آواره
به کوه ودشت و دریا

خدا کنه گم نشیم
یاغرق نشیم تو دریا

نون نداریم و آب نیست
کسی به فکر ما نیست

تا زنده ایم همیشه
دور میمانیم از آنها

شاید بشیم مسیحی
یا که بشیم یهودا

هرجا اسلام نباشه
کسی اسید نپاشه
ساکن میشیم همانجا


شوریده
سی ام آبانماه 1393

0 گفتمان: