۹/۱۳/۱۳۹۳

خمینی در خواب

نگارنده شوریده

شبی در عالم خواب شدم نگارگر
کشیدم صورت اون یکی رهبر

به ناگه در سخن آمد ز جایش
بگفتا من گرفتارم، کنون در زیر آتش

بگفتا کاش نبودم پاسدار، ای کاش
هم اکنون که شده سپاه اسید پاش

تنفر دارم از سپاه و کارهاش
شدم من حال دگر به سوی داعاش

که آنها بهترند از خوی و مکتب
اگر سر میبرند اما نه در شب

به روزها می کنند آنها جنایت
شبانگه را رها کردند محض استراحت

که اینها  برده اند آن گوی سبقت
ز فرعون و ز پوتین و دگر جانی خلقت

بگو بر پیروان این ولایت
که نیستم من شما را هیچ کفایت

گرفتارم کنون در رنج ومحنت
چگونه من کنم هیچ کس شفاعت؟

خورم من غصه ها بهر شماها
که کشتید سنی ها را صد هزارها

بیایید از خر شیطان بپایین
کنید توبه که شاید ره بیابین

نرید دنبال آن مردک قتال
بگفتم کوست خامنه ای دجال

خدا لعنت کند این مرد نادان
که کرده است او جنایت بس فراوان

چه قولها من بدادم خدعه کردم
که او بدتر شده ست از من به عالم

به حال ما دوتا باید گریستن
که بدبخت کردیم این مردم به زیستن

بدارم من امید شاید بیابند
که رهرو نشوند هر کس چو یابند


شوریده
دوازدهم آذرماه 1393

0 گفتمان: